جدول جو
جدول جو

معنی علی بلاغی - جستجوی لغت در جدول جو

علی بلاغی
(عَ بَ لَ)
دهی است جزء دهستان دیزمار خاوری، بخش ورزقان، شهرستان اهر. واقع در 38 هزارگزی شمال ورزقان، و 37 هزاروپانصدگزی راه ارابه رو تبریز به اهر. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل، و 212 تن سکنه. آب آن از دو رشته چشمه تأمین می شود. ومحصول آن غلات و میوۀ جنگل است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند، و صنعت دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ بَحْ حا)
ابن محمد بحاثی. وی راوی کتاب التقاسیم ابن حبان، از ابوالعباس ولید بن احمد بن محمد زوزنی بود، و زوزنی آن را از مؤلف کتاب یعنی ابن حبان روایت کرده است. بحاثی، ظاهراً منسوب به جدش ’بحاث’ است. (از تاج العروس) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ بُ)
دهی است از دهستان چهریق، بخش شاهپور، شهرستان خوی. واقع در 23 هزار وپانصدگزی باختر شاهپور، و دارای راه ارابه رو تا شاهپور. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای سردسیرو سالم. سکنۀ آن 118 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود و محصول آن غلات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند، و صنعت دستی آنان جاجیم بافی است. راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ بُ)
دهی است از دهستان گاودول، بخش مرکزی شهرستان مراغه. واقع در 49 هزارگزی جنوب خاوری مراغه، و 7 هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ میاندوآب به شاهین دژ. ناحیه ای است دره و دارای آب و هوای معتدل و مالاریایی. و سکنۀ آن 178 تن است. آب آن از قنات تأمین می شود. و محصول آن غلات است. اهالی بزراعت اشتغال دارند و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ بُ)
دهی است از دهستان قوریچای، بخش قره آغاج، شهرستان مراغه. واقع در 45 هزاروپانصدگزی جنوب باختری قره آغاج، و 23 هزارگزی جنوب راه شوسۀ مراغه به سراسکند. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 65 تن سکنه. آب آن از چشمه سارها تأمین می شود. و محصول آن غلات و حبوب است. اهالی به زراعت اشتغال دارند و صنعت دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ بُ)
دهی است ازبخش نمین شهرستان اردبیل. واقع در 15 هزارگزی شمال اردبیل، و 5 هزارگزی راه شوسۀ اردبیل به آستارا. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل و 205 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصول آن غلات و حبوب است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ بُ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 10هزارگزی شمال خاوری قره آغاج و 21هزارگزی جنوب راه شوسۀ مراغه به میانه واقع است. هوای آن معتدل و سکنه اش 143 تن است. آب آنجا از چشمه سارها تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون، نخود و بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ ؟)
ابن حسن ببای حنفی. متکلم بود. او راست: المعانی السنیه فی شرح مقدمه السنوسیه فی العقائد، که در 29 ذی حجۀ سال 1178 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس الخدیویه ج 2 ص 55. هدیهالعارفین ج 1 ص 768. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 506)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن احمد بلخی، مکنّی به ابوالقاسم. یکی از علمای نجوم بود. او راست: 1- سرالاسرار فی حقیقه التیسیر و کیفیهالاستمرار. 2- شصت باب نجوم. (از یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(لَ لِ بَ)
دهی جزء دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 12هزارگزی جنوب گرمی و 12هزارگزی شوسۀ گرمی به بیله سوار. کوهستانی و گرمسیر و دارای 26 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن معوض حسینی ببلاوی مالکی ادریسی اشعری. وی در رجب سال 1251 هجری قمری در ’ببلاو’ یکی از قرای تابع ’دیروط’ از استان ’اسیوط’ در مصر متولد شد. و تحصیلات خود را در ازهر انجام داد. از جمله استادان او محمد صاوی و انبابی و منصور کساب و شیخ علیش بوده اند. سپس در دارالکتب خدیویه به کار پرداخت و آنگاه به سمت نقیب اشراف در دیار مصر منصوب شد و سرانجام به ریاست جامع ازهر تعیین گردید و آنگاه از این سمت استعفا داد و در سوم ذیقعده سال 1323 هجری قمری درگذشت. اوراست: 1- الانوار الحسینیه علی رساله المسلسل الامیریه، در حدیث. 2- رساله فیما یتعلق بلیله النصف من شهر شعبان. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 182). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: تراجم اعیان القرن الثالث عشر احمد تیمور ص 81. معجم المطبوعات سرکیس ص 522. فهرس الخدیویه ج 1 ص 274. الاعلام الشرقیۀ مجاهدج 2 ص 140. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 143. التاریخ الحسینی محمود ببلاوی ص 57. لمحه فی تاریخ الازهر علی عبدالواحد وافی ص 90. فهرس الازهریه ج 1 ص 295 و ج 2 ص 260
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بُ)
ابن محمد بخاری، ملقّب به علأالدین. او راست: نزههالنظر فی الفرق بین الانشاء و الخبر، که در سال 823 هجری قمری آن را تألیف کرد. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1949)
ابن هبه الله بخاری، ملقّب به جلال الدین. وی از وزرای الناصرلدین الله بود. (از دستورالوزراء خوندمیر ص 95)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ جُلْ لا)
ابن افراسیاب جلابی (کیا...). وی وبرادرش کیامحمد، جوانانی خوش آواز و مورد توجه و عنایت ملک فخرالدوله آخرین ملک آل باوند بودند و فخرالدوله خود بر آنها شاهنامه می خواند. در بیست وهفتم ماه محرم سال 745 هجری قمری یکی از آن دو برادر در حمام ملک فخرالدوله را با خنجر به قتل رساند، آنگاه جلابیان بر مازندران مسلط شدند. و در سال 760 هجری قمری در جنگی که بین افراسیاب جلابی با اتباع سیدقوام الدین مرعشی درگرفت، افراسیاب و از پس او کیاعلی و دیگر برادرانش کشته شدند. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 337 و 339)
ابن محمد بن طیب جلابی، مکنّی به ابوالحسن. متوفی در سال 534 هجری قمری او راست: تاریخ واسط. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 309. ایضاح المکنون بغدادی 1 ص 212)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ لَ)
ابن ابراهیم بن محمد بن عیسی بن سعدالخیر انصاری بلنسی، مکنّی به ابوالحسن. وی عالم در زبان و ادبیات عرب، و نویسنده و شاعر و خوش نویس بود. و در سال 570 یا 571 هجری قمری در اشبیلیه درگذشت. او راست: 1- جذوهالبیان و فریدهالعقیان. 2- الحلل، که شرح الجمل زجاجی در نحو است. 3- کتاب الفرط علی الکامل. و نیز اشعاری از او باقی مانده است. (از معجم المؤلفین بنقل از التکملۀ ابن ابار ص 671. فوات الوفیات ج 2 ص 38. کشف الظنون ص 581 و 603). و نیز رجوع به ابوالحسن انصاری شود
ابن عطیه بن مطرف بن سلمۀ لخمی بلنسی، مشهور به ابن زقاق و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی لخمی و نیز به ابن زقاق شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از دهستان قلعه کری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان. واقع در 14هزارگزی شمال خاوری سنقر واقع در کنار راه عمومی سنقر - خسروآباد. ناحیه ای است کوهستانی سردسیر و 140 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصولاتش غلات وحبوبات دیمی و توتون. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند و صنایع دستی آنان قالیچه، جاجیم، پلاس بافی میباشد. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن حکم بنانی، مکنّی به ابوالحکم. محدث بود و ابوالاشهب از او روایت کرد. و نیز رجوع به ابوالحکم (علی بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن حسین مسرعی، مشهور به بولاقی. عالم در بیان. وی در سال 1307 هجری قمری در قید حیات بود. او راست: تبیان البیان بر حاشیۀ احمد صاوی بر شرح تحفهالاخوان دردیر، در علم بیان. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرست الخدیویه ج 4 ص 125. معجم المطبوعات ص 606. ایضاح المکنون ج 1 ص 223)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن عبدالله بهائی دمشقی غزولی، ملقّب به علاءالدین. ادیب بود و در سال 815 هجری قمری دردمشق درگذشت. رجوع به ’غزولی’ و به مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 132. فهرست الخدیویه ج 4 ص 335. الضوءاللامع سخاوی ج 5 ص 254. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1717
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن عبدالجلیل بیاضی. متکلم و مناظر قرن ششم هجری. وی در دارالنقابۀ ری سکنی داشت. او راست: 1- الاحوال. 2- الاعتصام فی علم الکلام. 3- الحدود. 4- مسائل المعدوم. (از معجم المؤلفین بنقل از فوائدالرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 303. تذکرهالمتبحرین ص 488). و رجوع به الذریعه ج 2 ص 224 و ج 6 ص 299 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَیْ یا)
ابن حسین بیاعی خوارزمی، ملقّب به مجدالدین. محدث بود و در سال 202هجری قمری ’شرح السنه’ را از ابوالمعالی محمد زاهدی به سماع از لفظ محیی السنۀبغوی حدیث کرده است. (از تاج العروس) (منتهی الارب). در تاریخ اسلام، محدث به عنوان فردی شناخته می شود که تلاش دارد تا سنت پیامبر اسلام را بدون هیچگونه تغییر یا تحریف، به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد در جوامع علمی و دینی، از مقام والایی برخوردار بودند. مهم ترین ویژگی محدثان دقت در انتقال احادیث صحیح است، چرا که حفظ دقت در نقل، به ویژه در دوران هایی که دشمنان اسلام در حال تحریف آن بودند، امری ضروری بود.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَلْ لا)
ابن احمد بن علی بن عبدالمنعم، مشهور به ابن هبل و خلاطی و ملقّب به مهذب الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابن هبل و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 21. فهرس المؤلفین بالظاهریه. کامل التواریخ ابن اثیر ج 11 ص 116. کشف الظنون ص 1622. انباءالرواه قفطی ج 2 ص 231. تاریخ مختصر الدول ص 420. البدایه ج 13 ص 67. تاریخ الحکماء قفطی ص 238. الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 62. طبقات الاطباء ج 1 ص 304. دائره المعارف الاسلامیه ج 1 ص 292. الدارس ج 2 ص 130
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حِ)
ابن محمد حلابی. محدث بود. (منتهی الارب). عنوان محدث تنها به کسی داده می شد که هم علم و هم تقوای لازم برای نقل حدیث را دارا بود. این افراد با حفظ سنت نبوی، در برابر تحریف ها ایستادند و با نوشتن کتاب های حدیثی معتبر، دین اسلام را به شکل صحیح به نسل های آینده منتقل کردند. آنان نه تنها ناقلان حدیث، بلکه نگهبانان فرهنگ اسلامی بودند که با جدیت در انتقال صحیح معارف اسلامی کوشیدند.
لغت نامه دهخدا
(عَ بُ)
دهی است جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان. واقع در 27 هزارگزی شمال ابهر و 18 هزارگزی راه شوسۀ زنجان. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 163 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصول آن غلات و عسل است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. وراه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا